۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه

«برخیز وطن رفت، کجا جای درنگ است»؟!

با مشتهای گره کرده بپاخیزیم وبغض درگلو فرو خفته را فریاد کنیم ، هم صدا و همدل روز پنجشنبه ۲۸ ژانویه در پاریس میدان دانفرروشو به عامل اعدام بیش از ۲۰۰۰ انسان بی گناه یک نه بزرگ بگوییم 

این شیخ پدر سوخته از بس که دبنگ است 
با خقل خدا یکسره درحالت جنگ است

ضحاک صفت قاتلِ بی مثل و مثال است
اما به سخن در پی افعالِ قشنگ است

اندر پس پرده عجبا ! بین که چکاره است
چون بوقلمون در نوسان رنگ به رنگ است

زنهار! فریبش مخور این شیخ دغلکار
ذاتش به مَثَل موش و به ظاهر چو پلنگ است

دین کرده بهانه که کُشد خلق خدا را
شرحش ز تعامل و خدا جمله جفنگ است

اصلاح طلب گاه شود، تا بفریبد همگان را
زنهار مپندار، که روباهِ زرنگ است

با خلق و وطن کار بجز ظلم و ستم نیست
این مضحکه دلال محبت به فرنگ است

بخشیده به بیگانه همه خاک وطن را
سهمیۀ خلق از بَرِ او سرب و فشنگ است

با دولت تدبیر! کنون مانده به گل او
درمانده و وامانده و بیچاره و لنگ است

 ***
روباه بنفشی که به اعدام زدی مُهر به تایید
این مُهر به پیشانی تو مایۀ ننگ است

آندم که رسد روز مجازات تو بی شک
پاداش کلوخ البته با قلوۀ سنگ است

ای آنکه دلت خون شده از ظلمت این شیخ
برخیز وطن رفت، کجا جای درنگ است؟!